.: کرمانشاه دیار شیرین :.

نوشته هایی از کرمانشاه

.: کرمانشاه دیار شیرین :.

نوشته هایی از کرمانشاه

سنندج

منظرهسنندج از آبیدر

دیروز رفتم سنندج. بعد از حدود 10 سال. عجب شهر تمیز و نظیفی شده سنندج. چند تا چیز خیلی توجهم را جلب کرد. یکی اینکه تابلو یک NGO را دیدم که گویا موضوع فعالیتش زنان بود. متاسفانه در کرمانشاه ما علیرغم اینکه
سازمانهای غیر دولتی ثبت شده وجود دارد اما من بعنوان یک شهروند هیچ برخورد بصری با آثار و نشانه هایشان ندارم. اما در سنندج گویا این سازمانها بسیار فعال هم هستند.
صلاح دوستی که در هنرستان دخترانه عفت بتدریس مشغول است میگفت که توانسته است از طریق سازمانهای بین المللی کمکهایی را جذب منطقه بکند.
در حالیکه در کرمانشاه اینکار برای من بسیار مشکل است.
 >>>>> راستی هرکدام از دوستان که میتواند داروهای اضافه و تاریخ نگذشته ای را که در منزل دارد برای من بفرستد ممنونش میشوم. این داروها را طی ویزیت بیماران روستایی
با یاد و نام شما عزیزان توزیع میکنم و یقینا این حس که در درمان کودکانی مثل شادی نقش مثبتی ایفا کنید میتواند بسیار خوشایند باشد. انواع آنتی بیوتیک، مسکن ، داروهای معده و وووو جزء اقلام پرمصرف هستند و البته برای مردمی که آه در بساط ندارند تهیه شان مشکل است. هر داروی دست نخورده ای را که در منزل دارید و تاریخش نگذشته است بمن بدهید
تا به بیماران بدهم. شادی هم احتیاج به سرنگ انسولین و انسولین ان پی اچ دارد که البته فعلا ماهانه برایش تهیه میشود.
لباس بچگانه نو و دست دوم  اما تمیز  را هم بدیده منت قبول میکنم. 450 کودک یتیم کرد هم بیشک خشحال و ممنون میشوند.
اینجوری ( که شاید بشود گفت نوعی مدیریت منابع است!) ضمن اینکه هزینه زیادی به دوستان خیر تحمیل نمیشود، مجموعه
گسترده تری از عزیزان میتانند دستی در اینکار بزرگ داشته باشند.
یک لوگو هم درست میکنم که عزیزان بلاگی و سایت دار! در اینکار دخیل شوند.
خلاصه : سنندجی ها! ما هم داریم میآئیم.

.... داشت یادم میرفت. از سنندج میگفتم:
آبیدر زیاد با 10 سال پیش فرق نکرده بود شاید یک مقدار خرابه تر هم شده بود اما نکته مهم اینجا بود که همان اول یک جوان که ورودیه را میگرفت بسیار مودب و متشخصانه برای واردین به پارک
آرزوی اقامت خوش میکرد. توی پارک هم یک عالمه خانواده در کنار هم با صلح و صفا نشسته بودند و کسی هم مزاحم کسی نبود.
البته گفتنش سخت است ولی من توی کرمانشاه از ترس اجامر و اوباش جرأت نمیکنم برم توی یک پارکی و قدم بزنم. همین پارک فردوسی ، خانواده و زن و بچه ای نیست که متعرضش نشوند.
برخرد مغازه دارها هم خیلی خب و مودبانه بود و کلا آدم احساس میکرد شهر یک نزاکت و نجابت خاصی دارد.
یک چیز دیگه هم وجود تعداد زیادی کافی نت و اینترنت پرووایدر بود. که این نشان از اشتیاغ جوانان سنندجی به تکنولوژی میتوانست باشد که البته صریحا بگم در سنندج دوستان با سوادی دارم
که جدا در این زمینه صاحب نظر هستند.
خلاصه توصیه میکنم حتما سری به سنندج بزنید.

نظرات 4 + ارسال نظر
مینا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 16:16 http://mina24.blogspot.com

با جمعی از بچه های وبلاگ نویس ان جی او تازه تاسیسی برای آی تی کرمانشاه راه اندازی کردیم. یک ان جی او دیگر در مجاورت ما هست که تابلو هم دارد خوشحای می شیم شما هم تشریف بیارید. برای دارو و لباس هم کمی تبلیغات می کنیم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:36

دوست عزیز ‌از خواندن این خبر ناشنوایی عکاشه در مطلب شماره ۱۴۳ شما بسیار ناراحت شدم و می دانم تنها کسی که می تواند به این پسر کوچک کمک کند دکتر محمد فرهادی است ( وزیر سابق بهداشت) . انسانی است بسیار والا و هم درد مردم. اگر مایل بودید بگویید تا من شماره و آدرسش را در اختیارتان بگذارم. دکتر فرهادی بزرگترین متخصص کاشت حلزون گوش در خاورمیانه است و می دانم که شنوایی یک کودک ناشنوای مادرزاد را هم تا حد زیادی به او برگردانده است. به هرحال اگر کمکی از دست من بر می آید در حد توانم انجام خواهم داد.

کرمانشاهی چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:50

با تشکر از لطفتان. بسیار ممنون میشوم اگر اینکار را بکنید. ضمنا اگر آشنایی هم با ایشان دارید سفارشی هم بکنید بد نیست. پدر عکاشه میخواست برود و پول نزول کند که من فعلاْ جلویش را گرفته ام. شاید از طریق عزیزان متعهد و آزاده ای مثل شما بشود قدمی برذاشت.

شیما پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:44 http://www.staraieesfand.persianblog.com

دوست عزیزم از تعریفی که از سنندج کرده بودی ممنونم واقعا توصیف جالبی از این شهر داشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد