جوزف رکا 68 ساله، شهردار سابق نیوهمپتون (انگلستان) که بکار تجارت مشغول بود در اوائل سال 2001 فکسی دریافت کرد که در آن یک نیجریه ای از وی خواسته بود که در ازای انتقال ده ها میلین دلار پول به انگلستان سه قابل توجهی از آنرا به جزف بدهد. حس طمع جوزف بخوبی تحریک شده بود. او به مکاتبه با طرف آفریقایی ادامه داد تا اینکه با هواپیما به ژوهانسبورگ رفت. تنها هنگامیکه چندین مرد غول پیکر سیاه پوست او را ربودند و از همسرش تقاضای 20000 پوند خونبها کردند، فهمید چه رو دستی خورده است.
آنها او را به بیغوله ای برده و حسابی شکنجه اش کردند.همسر نگران او این پول را از طریق واسطه هایی برای ربایندگان فرستاد و از اقبال بلند جوزف هنگامیکه ربایندگان قصد نقد کردن حواله را داشتند توسط پلیس دستگیر شدند. جوزف زنده ماندنش را یک لطف الهی میداند.
موارد مانند ژوزف بسیارند. بسیاری از ما روزانه ایمیلهایی را دریافت میکنیم که پشنهادات اغواگرانه ای نظیر آنچه که جوزف با آن خام شد در آنها ارائه شده است. من بارها چنین ایمیلهایی را که فی المثل از سوی بیوه رهبر در گذشته شورشیان گینه ارسال شده و در آن پیشنهاد شده که در ازای انتقال 50 میلیون دلار پولی که در یک بانک آفریقای جنوبی امانت گذاشته شده و خود او بدلایل امنیتی نمیتواند آنرا انتقال دهد، 10 میلیون دلار حق الزحمه بگیرم وووو دریافت کرده ام. موضوع این ایمیلها اغلب در حول و حوش چنین چیزهایی میگردد.
شگرد کار هم تقریبا یکی است: طرف را طوری وسوسه میکنند که بلند شود و به یک کشور غریب برود و در آنجا او را به گروگان میگیرند.
این نوع کلاه برداری به 419 fraud مشهورند. این نام از ماده قانون جزای 9.1.4 دادگستری نیجریه گرفته شده که در آن به این نوع کلاه برداری که نیجریه ای ها در آن استادند پرداخته است. با افزایش موارد کلاهبرداری از این دست ( تنها در لندن و در عرض سه سال 78000 نامه و ایمیل ، نظیر آنچه که به دست جوزف رسید، دریافت شد بگونه ای که پلیس در یک شعار هشدار دهنده اعلام کرد: به موبایل و ایمیل و فکس اعتماد نکنید ) نهادهایی مانند: National Criminal Intelligence Service (NCIS) یا اداره ملی اطلاعات جنایی، Internet Fraud Complaint Center یا مرکز رسیدگی به شکایت کلاهبرداری اینترنتی، و سرویس پلیس آفریقای جنوبی کمر همت به مبارزه با این نوع سیاهکاری بستند. پلیس وب http://www.web-police.org نیز بدقت موارد این نوع کلاه برداری را تحت نظر دارند.
اما ذهن بشر خلاق و ذهن تبهکاران خلاقتر است. مدتها بود که ایمیلهایی را دریافت میکردم که موضوع آنها برنده شدن در یک قرعه کشی بود. اما هیچوقت اینها را باز نمیکردم. چند روز پیش ، همینجور اتفاقی یکی از اینها را باز کردم.
موسسه ای هلندی اعلام کرده بود که بطور تصادفی در سطح دنیا آدرسهای ایمیل را در قرعه کشی خود شرکت داده و من یکی از چهار برنده خوشبخت هستم که مبلغ هفتصد هزار یورو برنده شده ام. نامه بسیار با نزاکت و زیبا نوشته شده بود. وسوسه شدم و الکی جواب دادم که خوب حالا من باید چکار کنم. یک روز بعد آقای فردریک بنک جواب داد که از پاسخ من بسیار ممنون است و من برنده محترم، شایسته است که یک فرم ضمیمه را پر کنم و پس از امضا کپی اسکن شده آنرا ایمیل کنم. آقای بنک که مدیر مالی شرکت کذایی بود اشاره کرده بودند من میتوانم وکیل بگیرم و صحت جریان را بررسی کنم. راستش دیدم که من آدمی نیستم که بخواهم غازی به این شرکتها پرداخت کنم یا اینکه اصلا بتوانم مسافرت خارج از کشور داشته باشم بنابراین بعد از اینکه فایل را ایمیل کردم. وب سایت شرکت مذکور راهم بررسی کردم. همه چیز ظاهراً درست بود. بعد بذهنم رسید که از سفارت هلند سوال کنم. در گوگل سرچ کردم و اتفاقی برخورد کردم به سایت وزارت خارجه هلند. یک ایمیل زدم و موضوع را شرح دادم . در کمال تعجب روز بعد جواب داده بودند ( نکته: من یک کار مربوط به صدور یک حکم خیلی معمولی با دادگستری داشتم. یک ماهی میشود که حکم را داده اند و بهم گفتند حکم را دست خودت نمیدهیم و با پست ارسال میشود. یک ماه گذشته و هنوز خبری نیست که نیست. مقایسه بفرمائید با نحوه پاسخگویی وزارت خارجه هلند به من که یک خارجی محسوب میشوم) این بخشی از پاسخ وزارت خارجه هلند است:
The ministry is familiar with these e-mails/letters concerning promises of
large sums of money in exchange for payment of advance fees, transactions
costs etc. In some cases the recipient is informed that he has won a
lottery. The e-mails/letters also state that the
financial or other transactions have been initiated by companies registered
in the
are fraudulent and are related to a well known financial swindle which is
now so widespread that national and international law enforcement
authorities refer to it as "Nigerian bank fraud", "Nigerian advance fee
fraud" and "419 fraud". Suggestions that a lottery has been won, fall into a
separate category although the method of operation is comparable and the
fraud is perpetrated by the same swindlers.
We advise to ignore such e-mails/letters.
Information on the subject can be found at http://www.419fraud.com
مختصر اینکه ضمن اشاره به کلاهبرداریهایی که تحت نامهایی مثل کلاهبرداری بانکی نیجریه ای، کلاهبرداری پیش پرداخت نیجریه ای کلاهبرداری 419 خوانده میشود گفتند که با این نوع نامه ها که از سوی موسسات عمدتا ثبت شده در هلند ارسال میشود و به فرد خبر برنده شدن مقدار انبوهی پول را میدهد آشنا هستند و اینکه اینها اغلب از فرد میخواهند که برای دریافت جایزه یک کاری را انجام دهد اما در کل یک هدف شیادانه ای در پشت اینها هست. نهایتا پیشنهاد کردند که بهتر است موضوع را فراموش کرده و جدی نگیرم.
بهر حال از آنجا که توضیح این مطلب باعث شد مطالب جالبی را در این مورد بخوانم . لازم دیدم که دوستان و هموطنان عزیزم را نیز با این فرمت جدید از کلاه برداری آشنا کنم.
1. 8 آذز 76 : کشیک بیمارستان بودم. ساعاتی قبل از شروع بازی رفتم بخش مردان.
چشمم به آ حسین برقی افتاد. پیرمردی که جلوی مغازه الکتریکی دایی ام سیم و کلید و پریز و رادیو شکسته میفروخت. میگم ها آحسین خدا بد نده. میگوید آی آقا پیمان....آی آقا پیمان مایلی کهن بی همه چیز به ای روز انداختتم....
استرس و فشار عصبی باختهای قبلی و بازیهای بد قبلی باعث شده بود که آحسین برقی دچار آنژین صدری بشود. گفتم آخه آحسین تو را چه به فوتبال ؟ مه به حال تو تاثیری دارد؟ ناذاحت میشود و میگوید: دس شما درد نکنه ...آدم باید حب وطن داشته باشه... از مرغ کمتر که نیسیم.
بین مرغ چنی به لانه ش علاقه داره...
در بخش زنان پیرزنی داده است یواشکی برایش یک تلوزیون کوچولو آورده اند. بازی که شروع میشود پرسنل و بیماران همه و همه دور تلوزیونهایی که از اینطرف و آنطرف پیداشده جمع میشوند.
ایران که گل دوم را میزند بیمارستان را صدای فریاد بیمار و پزشک و پرستار بر میدارد.
از من میخواهن که شیرینی بخرم. میروم توی خیابان. دریایی از جمعیت روان است.با شادی مودبانه . کسی جیغ نمیکشد. جا جا جوانها میرقصند. یکی دو تا هم دنبک میزنند. شیشه ای شکسته نمیشود. کسی کتک نمیخورد.
2. ۱۸ خرداد ۸۴ : با زهم کشیک همان بیمارستان هستم. این را بفال نیک میگیرم و دعا میکنم که آن خاطره دوباره تجدید شود. نیمه اول که تمام میشود شیفت منهم تمام میشود. سریع بخانه برمیگردم و بیننده نیمه دوم میشوم...... گــــــــــــــــــــــــــــــــــل. ما بردیم.. دی دیدی دی دی دیدیر ایرااااااان !
تلوزیون در حال پخش یک ترانه به سبک رپ در وصف پیروزی تیم ملی است. صدای بوق از خیابان میاید. بلند میشویم که برویم و یک چرخی در خیابان بزنیم. سرکوچه مردم زیادی جمع شده اند. در خیابان کسری ماشینها در حال چراغ زدن و بوق زدن حرکت میکنند. دسته هایی از جوانان و بچه ها که ظاهرشان نشان میدهد از محلات پائین شهر آمده اند در حال دویدن هستند و گاه گاه جیغهای وحشتناکی از ته دل میکشند یواشکی چند تایی عکس میگیرم. که با نگاههای عصبی این دسته ها که بی شباهت به gang نیستند مواجه میشوم. تصمیم میگیرم اگر عارض شدند بگویم خبرنگارم. یک کارت نشریه کرمانشاه هم که عباس کشمیری برایم صادر کرده همراهم هست.
میرویم میدان تاجگذاری سابق ، آنجا خبری نیست. خیابان سعدی هم همینطور.
سر چهار راه شیرخورشید. ماشینهایی پر از جوان بسمت فردسی میروند. دور میدان رفعتیه و ابتدای خیابان فاطمیه یک پلیس جلویم را میگیرد و میگوید اگه بری شیشه ماشینت را خورد میکنند و ممکن است خودت را هم بزنند. می ایستم. آنور خیابان حسین مسچی را میبینم که جلوی سوپر مارکتش ایستاده. میروم پهلویش.
خودش از اون عشق فوتبالیهاست اما حالا دارد بد و بیراه به جماعت اراذل و اوباش میدهد. 10 دقیقه بعد ماموره میگوید حالا برو اما مواظب باش. سر سه راه سینما شهر فرنگ راه بسته است . جماعت لجام گسیخته ای با چوب در دست دارند میدوند. ماشینها هم متراکم پشت هم مانده اند. نزدیک ستاد مهرعلیزاده هوادارهاش دارند عکسش را پخش میکنند. یکی را هم بزور میچپانند توی ماشینم.
کم بالاتر اوضاع وحشتناک است . دسته هایی از جوانان بین 16 تا 20 ساله میپرند جلو ماشینها و میرقصند. به کسانیکه بوق نزنند فحش خواهر مادر میدهند و با مشت و لگد به ماشینها میزنند. کنار من یک خانم در حالیکه چند تا زن جوان کنارش هستند میخواهد ماشینش را حرکت بدهد که یکباره عده ای جلوش میریزند و میرقصند و برایش شکلک در میاورند. بعد یک موتور سوار و ترکش که پرچم سه رنگ ایران را مثل شنل دور گردنش بسته. میایند کنار پنجره سمت خانم و می ایستند. یکیشان میگوید: خانم هیچ میدانی چنی قشنگی؟
زن مثل مرده ها رنگش سفید میشود. هیچ نمیگوید. یعنی جای حرف زدن نیست. جوانها دارند از عمق وجود جیغ میکشند. موتوری به زن میگوید: جان مولا خیلی دلم موخاد یی ماچی ازت بگیرم ....
و بعد جیغ میکشد و میخندد. زن شیشه ها را بالا کشیده ، درها را هم قفل کرده همراهانش مثل بید میلرزند. خبری از پلیس نیست.
خدا میخواهد راه باز میشود. به میدان فردسی میرسم. جمعیت بی اندازه زیاد است. لباسها، گویش و رفتار همه و همه بیانر وندالیسمی است که دربین جوانان بیکار و عمدتا مهاجر به شهر وجود دارد. گاردهای ضد شورش دربین اینهمه جمعیت انگار که بلعیده شده باشند. بیشتر بفکر حفظ خودشان هستند. دلم برایشان میسوزد.
یاد حرفهای علی ربیعی میافتم که شش،هفت سال پیش در مورد خطر ظهور دسته های تبه کاری در بین جوانان زده بود.
عده ای چوب بدست بسراغ ما میایند. من شیشه را یک کم پائین میکشم و همراهشان فریاد میزنم ایران. و میگویم بیایید یک عکس برای ارسال روی شبکه اینترنت ازتان بندازم. شروع میکنند به رقصیدن وجیغ زدن. بعد یکیشان میگوید چرا نمیخندی...چرا برف پاکنت را روشن نکردی. بعد یک مشت حواله میکند. بعد محکم میزنند رو ماشین و بعد هم چند نفر دیگر اینکار را میکنند. خانومم حسابی وحشت زده شده
به آرامی ازش میخواهم هیچ حرکتی نکند و اهمیت ندهد والا آتشمان میزنند. الحمدالله پسرم فکر میکند بازی است و گریه نمیکند.
....بهر حال با زحمت از میدان فردوسی جان بدر میکنیم. خیابان کسری پر از آشغال و چوب و شیشه شکسته است. سریع میپیچم توی کوچه و بخانه برمیگردیم. تا پاسی از شب گذشته
صدای جیغ و انفجار میآید.
بقیه عکسها را اینجا ببینید
دیروز رفتم سنندج. بعد از حدود 10 سال. عجب شهر تمیز و نظیفی شده سنندج. چند تا چیز خیلی توجهم را جلب کرد. یکی اینکه تابلو یک NGO را دیدم که گویا موضوع فعالیتش زنان بود. متاسفانه در کرمانشاه ما علیرغم اینکه
سازمانهای غیر دولتی ثبت شده وجود دارد اما من بعنوان یک شهروند هیچ برخورد بصری با آثار و نشانه هایشان ندارم. اما در سنندج گویا این سازمانها بسیار فعال هم هستند.
صلاح دوستی که در هنرستان دخترانه عفت بتدریس مشغول است میگفت که توانسته است از طریق سازمانهای بین المللی کمکهایی را جذب منطقه بکند.
در حالیکه در کرمانشاه اینکار برای من بسیار مشکل است.
>>>>> راستی هرکدام از دوستان که میتواند داروهای اضافه و تاریخ نگذشته ای را که در منزل دارد برای من بفرستد ممنونش میشوم. این داروها را طی ویزیت بیماران روستایی
با یاد و نام شما عزیزان توزیع میکنم و یقینا این حس که در درمان کودکانی مثل شادی نقش مثبتی ایفا کنید میتواند بسیار خوشایند باشد. انواع آنتی بیوتیک، مسکن ، داروهای معده و وووو جزء اقلام پرمصرف هستند و البته برای مردمی که آه در بساط ندارند تهیه شان مشکل است. هر داروی دست نخورده ای را که در منزل دارید و تاریخش نگذشته است بمن بدهید
تا به بیماران بدهم. شادی هم احتیاج به سرنگ انسولین و انسولین ان پی اچ دارد که البته فعلا ماهانه برایش تهیه میشود.
لباس بچگانه نو و دست دوم اما تمیز را هم بدیده منت قبول میکنم. 450 کودک یتیم کرد هم بیشک خشحال و ممنون میشوند.
اینجوری ( که شاید بشود گفت نوعی مدیریت منابع است!) ضمن اینکه هزینه زیادی به دوستان خیر تحمیل نمیشود، مجموعه
گسترده تری از عزیزان میتانند دستی در اینکار بزرگ داشته باشند.
یک لوگو هم درست میکنم که عزیزان بلاگی و سایت دار! در اینکار دخیل شوند.
خلاصه : سنندجی ها! ما هم داریم میآئیم.
.... داشت یادم میرفت. از سنندج میگفتم:
آبیدر زیاد با 10 سال پیش فرق نکرده بود شاید یک مقدار خرابه تر هم شده بود اما نکته مهم اینجا بود که همان اول یک جوان که ورودیه را میگرفت بسیار مودب و متشخصانه برای واردین به پارک
آرزوی اقامت خوش میکرد. توی پارک هم یک عالمه خانواده در کنار هم با صلح و صفا نشسته بودند و کسی هم مزاحم کسی نبود.
البته گفتنش سخت است ولی من توی کرمانشاه از ترس اجامر و اوباش جرأت نمیکنم برم توی یک پارکی و قدم بزنم. همین پارک فردوسی ، خانواده و زن و بچه ای نیست که متعرضش نشوند.
برخرد مغازه دارها هم خیلی خب و مودبانه بود و کلا آدم احساس میکرد شهر یک نزاکت و نجابت خاصی دارد.
یک چیز دیگه هم وجود تعداد زیادی کافی نت و اینترنت پرووایدر بود. که این نشان از اشتیاغ جوانان سنندجی به تکنولوژی میتوانست باشد که البته صریحا بگم در سنندج دوستان با سوادی دارم
که جدا در این زمینه صاحب نظر هستند.
خلاصه توصیه میکنم حتما سری به سنندج بزنید.